جلفاى اصفهان و آثار تاریخى آن
ارامنه مقیم جلفاى اصفهان در ساحل جنوبى زاینده رود فرزندان ارامنهاى به شمار مى روند که در دوره پادشاهى شاه عباس اول به فرمان آن شهریار از مسکن اصلى خود جلفا در کنار نهر ارس به پایتخت وى کوچ داده شدند. توجه مخصوص شاه عباس به ارامنه اصفهان سبب شد که ارمنیان شهرهاى دیگر ایران نیز به اصفهان روى آوردند و در اندک زمانى بر جمعیت و وسعت جلفا افزوده شده و چون از پرتوکار و تجارت ثروتمند شدند به ساختن خانهها و کاروانسراها و کلیساهاى بزرگ همت گماشتند از آن جمله خواجه نظر از بازرگانان معتبر جلفا دو کاروانسراى بزرگ بنیان گذاشت و نزدیک هفت هزار تومان به پول آن زمان صرف این کار کرد. یکى دیگر از تجار بزرگ ابریشم به نام خواجه آودیک نیز در جلفا کلیساى زیبایى ساخت که با چراغها و قندیلهاى زرین و سیمین و تابلوها و تصاویر گرانبها زینت یافته و تمام مخازج آن را در حیات خود به عهده گرفت. این کلیسا که در زمان شاه عباس به نام کلیساى آودیک معروف بوده امروز در حاشیه خیابان نظر و میدان جلفا قرار دارد و به نام کلیساى مریم معروف شده است.
شادرن تاجر و جهانگرد فرانسوى که نزدیک چهل سال پس از مرگ شاه عباس بزرگ در زمان شاه سلیمان صفوى به اصفهان آمده درباره جلفا مىنویسد که بزرگترین محلات خارج شهر اصفهان است که یک فرسنگ طول و یک فرسنگ عرض دارد و از دو قسمت تشکیل مىشود یکى جلفاى قدیک که در زمان شاه عباس اول ساخته شده و دیگرى جلفاى نو که از آثار دوره سلطنت شاه عباس دوم است. جلفاى نو از هر جهت بر جلفاى کهنه برترى دارد زیرا کوچههاى آن وسیع و مستقیم و پردرخت است. جلفا پنج کوچه بزرگ دارد که امتداد آنها از مشرق به مغرب است. بازارى خوب با چند حمام و دو کاروانسرا و یک میدان و یازده کلیسا دارد. در جلفا از 3400 تا3500 خانه هست. خانههاى کنار زاینده رود را بسیار عالى و زیبا شبیه به عمارات سلطنتى ساختهاند. شاه عباس اول و شاه صفى که به ارامنه توجه خاص داشتند مکرر به خانههاى ایشان مىرفتند.
آنچه را شاردن نوشته امروز هم مى توان ملاحظه نمود با این تفاوت که وسعت امروز جلفا خیلى بیش از سابق شده و با آبادیهاى مجاور آن منطقه وسیعى را در جنوب اصفهان تشکیل مىدهد اما تعداد ارامنه مقیم جلفا خیلى کاهش یافته است. امروز در جلفاى اصفهان بیش از پنجهزار ارمنى زندگى نمىکنند و سایر سکنه این قسمت را ایرانیان مسلمان تشکیل مىدهند اما کلیساهایى که شاردن به وجود آنها اشاره مىکند در سرجاى خود باقى هستند و معروفترین آنها کلیساى وانک و بدخهم یا (بیت اللحم) و مریم و استیفان و گریگور مقدس و یوحنا و میناس و نرسس و سر گیس و گیورگ ( کلیساى غریب ) است.
شاه عباس براى جلب خاطر ارامنه جلفا و عیسویان دیگرى که در پایتخت او به سر مىبردند و نیز به ملاحظات سیاست خارجى و روابط دوستانه وى با پادشاهان اروپا در سال 1023 هجرى و مطابق با بیست و هفتمین سال سلطنت خود به ساختن کلیساى بزرگى در جلفا براى ارامنه و پیروان دین عیسى همت گماشت و در ماه شعبان آن سال در این باره فرمانى به شرح زیر صادر کرد:
»فرمان همایون شد آن که کشیشان و رهبانان و ملکان و ریش سفیدان و کدخدایان و رعایاى ارامنه ساکنین دارالسلطنه اصفهان به عنایت بیغایت شاهانه و شفقت و مرحمت بى نهایت پادشاهانه مفتخر و سرافراز و مستظهر و امیدوار بوده بدانند که چون میانه نواب کامیاب همایون ما و حضرات سلاطین رفیع الشان مسیحیه خصوصاً سلطنت و شوکت پناهى قدوه السلاطین العیسویه حضرت پاپا ( یعنى پاپ روم ) و پادشاه اسپانیه کمال محبت دوستى است و در میانه ما و طوایف مسیحیه یگانگى است و اصلاً جدایى نیست و توجه خاطر اشرف بدان متعلق است که همیشه طوایف مسیحیه از اطراف و جوانب به این دیار آیند و آمد و شد و نمایند و چون دارالسلطنه اصفهان پایتخت است و از همه طبقه و مردم هر ملت در آنجا هستند مىخواهیم که به جهت مردم مسیحیه در دارالسلطنه صفاهان کلیساى عالى در کمال رفعت و زیب و زینت ترتیب دهیم که معبد ایشان بوده باشد و جمیع مردم مسیحیه در آنجا به کیش و آیین خود عبادت نمایند.
و کس نزد حضرت پاپا خواهیم فرستاد که یکى از کشیشان و رهبانات ملت مسیحیه را به دارالسلطنه مذکور فرستد که در آن کلیسا به آداب عبادت قیام نموده و طوایف مسیحیه را به طاعت و عبادت ترغیب نماید و ما نیز از ثواب آن بهرهمند باشیم و چون چند عدد سنگ بزرگ در اوچ کلیساى ایروان بود و عمارت آن کلیسا منهدم گشته خرابى تمام به آن راه یافته بود که دیگر شایستگى تعمیر نداشت و کشیش آنجا استخوانهاى پیغمبران را که در آن مکان مدفون بود از آنجا بیرون آورده به جماعتترساونصار افروخته بود و آن مقام را از عزت و شرف انداخته بود بنابراین سنگهاى مذکور را از آنجا بیرون آورده روانه دارالسلطنه اصفهان فرمودیم که در کلیساى عالى که در آنجا ترتیب مىدهیم نصب فرماییم. مىباید که چون سنگهاى مذکور را بدانجا آورند همگى طوایف مسیحیه را جمع نموده از روى تعظیم و احترام تمام استقبال کرده سنگها را آورده به اتفاق سیادت پناه وزارت و اقبال دستگاه شمساللوزاره علیا وزیردار السلطنه اصفهان و رفعت پناه محب على بیکالله در جایى که مناسب بدانند بگذارند و به اتفاق یکدیگر معماران خاصه شریفه را همراه ببرند و در پشت باغ زرشک در زمینى که به جهت کلیسا قرار داده بودیم کلسا عالى طرح نمایند و طرح آنرا در تخته و کاغذ کشیده به خدمت اشرف فرستند که ملاحظه نماییم و بعد از ملاحظه امر فرماییم که استادان شروع در کار کرده به اتمام رسانند و در این باب اهتمام لازم دانسته به همه جهتى به شفقت بیدریغ خسروانه امیدوار باشند به تاریه شهر شعبان سنه 1023. پس از صدور این فرمان ساختمان کلیساها آغاز شد و به فاصله 13 سال بعد کلیساى بدخهم یا بیت اللحم در میدان جلفا به سال 1036 هجرى( 1627 میلادى ) و کلیساى بزرگ و مشهور و انک که امروز محل خلیفه گرى و مشهورترین کلیساى جلفا است در سال 1074 هجرى( 1664 میلادى ) به اتمام رسیده در بین کلیساهاى جلفا کلیساى خهم که به وسیله خواجه پطرس بنا شده و کلیساى وانک که به وسیله خواجه آودیک به اتمام رسیده با سبک معمارى شرقى و آرایشهاى طلاکارى و تابلوهاى جالب و ازارههاى کاشیکارى از زیباترین کلیساهاى اصفهان است و همه روز گروه کثیرى سیاح داخلى و خارجى از آنها دیدن مىنمایند.
سنگهاى مقدس کلیساى ( اوچ کلیساى ایروان ) که در فرمان شاه عباس اول به آنها اشاره شده هم اکنون در کلیساى گیورگ که آنرا کلیساى غریب نیز مى نامند در قسمتى از جلفا که در حاشیه خیابان حکیم نظامى واقع مىشود در معرض تماشاى سیاحان قرار دارد.
ارامنه به فرمان شاه عباس اول اجازه یافتند که با آزادى کامل مراسم مذهبى خود را اجرا کنند. کلیساها بسازنند و علامت صلیب را در بالاى گنبدهاى کلیساها نصب کنند و ناقوس بزنند. اکثریت ارامنه امروز که تعداد آنهادر جلفا در حدود 5000 نفر است پیرو مذهب ( گریگوریان ) هستند و پیروان کلیساى کاتولیک و پروتستان جلفا خیلى معدود است و از چندین خانواده تجاوز نمىکند اما جمعیت جلفا در عهد صفویه به طوریکه مطلعین امروز ارمنى اظهار مىدارند در حدود سى هزار نفر بوده است که فقط هزار نفر آنها کاتولیک و بقیه از دسته گریگوریان بودهاند.
در حومه اصفهان در حدود سیصدنفر ارمنى در چهارمحال و حدود 12 هزار نفر در فریدن ( نواحى کوهستانى مغرب اصفهان ) به سر مىبرند. آبادیهاى محل سکونت ارامنه در فریدن عبارتست از:
نماگرد، قرقن، سواران، سینگرد، خویگون علیا، سنگباران، زرنه، هزار جریب، میلاگرد، سرشگون، چیگون، درختک، هادون، خونک، کلیساى معتبر وانک داراى موزهاى است که در جنب کلیسا و در شمال آن واقع شده و داراى سالنهاى متعدد و اشیا و آثار تاریخى است. عمارت موزه در سال 1905 میلادى (1322 هجرى قمرى ) ساخته شده و داراى تابلوهاى متعدد نقاشى و اشیا و آثار دیگر است. مجموعه فرامین پادشاهان ایران مبنى بر آزادى ارامنه از لحاظ کسب و کار و اجراى مراسم دینى که زینتبخش یکى از سالنهاى موزه جلفا شده است. جز آثار ارزنده این موزه است. از توابع این کلیسا کتابخانهاى است که قریب ده هزار جلد کتاب دارد و در بین آنها تعداد زیادى نسخ خطى به زبان ارمنى با تذهیب و جلد نفیس جلب توجه مىکند.
قبرستان ارامنه در جنوب جلفا در دامنه کوه صفه قرار دارد. کتیبههاى ارمنى که بر سنگهاى یکپارچه قبور نقش بسته است هویت مدفونین و مشاغل آنها را تعیین مىکند. بعضى از اروپاییان مشهود و نمایندگان تجارتى ممالک اروپایى در قرن هفدهم میلادى و بعضى از سفراى خارجى در این قبرستان مدفون شدهاند. در سالهاى اخیر یکى از ارمنیان علاقهمند جلفا به نام آبراهام گوگنیان تعداد از کتیبهها و نقوش سنگهاى مهم قبور ارامنه را نقاشى کرده و مجموعه جالبى فراهم آمده است که در یکى از اتاقهاى جنب کلیساى وانک در معرض تماشاى سیاحان قرار دادهاند و ما در اینجا به عنوان نمونه چند کتیبه را نقل مىکنیم:
هاراطون کشیش هوانیان: نویسنده تاریخ جلفا مدفون در قبرستان ارامنه جلفا تاریخ وفات 1871
راهب و پیشواى کلیسا خاچاطورکیارانسى موسس چاپخانه ارامنه در ایران مدفون در کلیساى وانک تاریخ وفات 1646
خلیفه داوید که با جمعاورى اعانه از اهالى اقدام به تجدید ساختمان کلیسا نموده است مدفون در کلیساى وانک تاریخ وفات 1683.
خلیفه موسس که در سال 1706 اقدام به کاشیکارى اطراف کلیسا نموده و در سال 1725 وفات کرده و در کلیساى وانک مدفون است.
خواجه آودیک موسس نمازخانه مریم مدفون در کلیساى مریم تاریخ وفات 1639
تئودورمیرانویچ سفیر لهستان در اصفهان مدفون در قبرستان ارامنه جلفا تاریخ وفات 1686
ویلهلم لوکینس و لکن مدیر کمپانى هلندى هند شرقى مدفون در قبرستان ارامنه جلفا تاریخ وفات 1665
خواجه بیدروس ولى جانیان موسس کلیساى بدخهم مدفون در کلیساى بدخهم تاریخ وفات 1649
سرگیس هاکوپ پزشک دربار مدفون در قبرستان ارامنه جلفا تاریخ وفات 1720
منارجنبان یکى از بناهاى تاریخى جالب اصفهان منارجنبان است که در فاصله شش کیلومترى مغرب شهر اصفهان در سر راه اصفهان به نجف آباد در دهکدهاى به نام کارلادان واقع شده است. تنها تاریخى که در این بنا وجود دارد تاریخ سنگ آرامگاه عمو عبدالله است که بناى بقعه پس از وفات او در سال 716 هجرى برمزار وى صورت گرفته است.
عمو عبدالله به فحواى کتیبه آرامگاه او شیخ زاهد پرهیزگار بوده است که در تاریخ هفدهم شهر ذیحجه سال 716هجرى در گذشته است و بر روى قبر وى آرامگاهى بنا کردهاند که ایوان فعلى منارجنبان است.
سبک ساختمان این ایوان که تزیینات کاشیکارى نیز دارد سبک بناهاى قرن هشتم هجرى است و کاشیهاى لاجوردیرنگ به شکل ستاره چهار پر در فواصل اشکال دیگرى که به شکل کثیرالاضلاع و به رنگ فیروزهاى است دو لنگه طاق و اطراف ایوان را زینت داده است.
نکته جالب توجه حرکت منارهها مىباشد که با حرکت دادن یکى در دیگرى نیز حرکت محسوس و مشهود مىشود. حرکت منارهها از نظر استادان فن خیلى عجیب نیست با این وجه اختصاص که در این بنا چون منارهها سبکتر و باریکتر هستند حرکت آنها محسوستر است ضمناً کلافهاى چوبى که در قسمتهاى بالا و پایین هر یک از دو منار در ساختمان ان به کار رفته نیز عامل موثرى در تسهیل حرکت منارهها به شمار مىرود. راجع به حرکت منارهها صحبتهاى زیاد شده ولى شاید به حقیقت نزدیکتر باشد اگر بگوییم که این بنا را به قصد آنکه مناره آن حرکت کند از روز اول نساختهاند بلکه پس از ساختمان منارهها در طرفین ایوان که به نظر اساتید فن مدتى بعد از ساختمان خود ایوان اتفاق افتاده حرکت منارهها هم مشهود شده است. چیزى که بیشتر موجب شگفتى است آن است که نه تنها در موقع حرکت دادن یکى از منارهها در مناره دیگر هم حرکت پدیدار مىشود بلکه حرکت به تمام نقاط این ساختمان منتقل مىگردد به طورى که هر گاه ظرف آبى را بر روى تخته سنگ عظیم و یکپارچه آرامگاه عبدالله که در داخل یکى از طاقنماهاى ایوان واقع شده قرار دهیم پس از حرکت دادن منارهها در سطح آب ظرف نیز حرکت محسوس مىشود. در من
ارههاى مسجد اشترجان نیز که در چهل کیلو مترى جنوب غربى اصفهان واقع شده و در سال 715 هجرى بنا شده است حرکت محسوس مىشود مسجد اشترجان از بناهاى جالب قرن هشتم هجرى در اصفهان است و ارتفاع منارههاى آن به میزان دو ثلث به مروز زمان کاسته شده است.
جلفا یکى از محله هایى است که در زمان حکومت سلسله صفویه به شهر اصفهان افزوده شد. ساکنان این محله را ارامنهاى تشکیل مىدادند که از شهر جلفا، واقع در کنار رود ارس به این محله کوچانده شدند. کوچ ارامنه به محله جلفا در سال 1013 هجرى قمرى برابر با 1605 میلادى رخ داد. جلفا در کناره جنوبى زاینده رود قرار گرفته اروزه دیگر تنها ارامنه در آن زندگى نمىکنند ؛ اما در گذشته فقط به محل سکونت و کار آنان اختصاص داشت. اغلب ارامنه در آن روزگار که جلفا ساخته شد به تجارت و مبادلات بازرگانى اشتغال داشتند و در این نوع امور از مردمان پرفعالیت بودند به همین دلیل افرادى بسیار ثروتمند در میانشان یافت مىشد که مىتوانستند به وسعت جلفا بیفزایند و بناهایى گرانبها و ماندنى بسازند. از جمله این ثروتمندان خواجه نظر و خواجه آودیک را مىتوان نام برد که اولى مبلغى معادل هفت هزار تومان در آن زمان )نزدیک به چهار قرن پیش( براى ساختن دو کاروانسراى بزرگ صرف کرد و دومى کلیساى ساخت که تمامى هزینه ساختمان و قندیلها و چراغهاى طلایى و نقرهاى گرانبهاى آن را به تنهایى پرداخت. این کلیسا در آغاز به نام سازنده آن آودیک شرت داشت و امروزه آن را به نام کلیساى مر
یم مى شناسند.
شاردن بازرگان و سیاح فرانسوى، که از اصفهان دیدن کرده است جلفا را بزرگترین محله اصفهان برشمرده و هر یک از طول و عرض آن را یک فرسنگ نوشته است. بر اساس نوشتههاى این جهانگرد اروپایى جلفا از دو قسمت یکى جلفاى قدیم و دیگرى جلفاى نو تشکیل مىشده که جلفاى نو به دلیل کوچههاى بزرگتر و مشجر از نظر زیبایى به محله قدیم آن برترى داشته است. شاردن از پنج کوچه بزرگ دو کاروانسرا یک میدان، یازده کلیسا و تعدادى حمام در جلفا یاد مىکند که به این آثار باید یادآور شد که این توصیف مربوط به چند قرن پیش است و چهره امروزى جلفا به کلى با این توصیف تفاوت دارد. معهذا آثار باستانى موجود در جلفا هنوز باقى هستند و از جاذبههاى آن به شمار مىروند.
درباره محلاتى که در زمان صفویه در نزدیکى اصفهان ساخته و بعدها به این شهر متصل شدند پترودولاو اله جهانگرد ایتالیایى از سه محله نام مىبرد. این جهانگرد نخست اصفهان آن زمان را با شهر ناپل واقع در ایتالیا مقایسه مىکند و این دو را از نظر مساحت یکى نمىداند و از جمله در جایى از نوشته خود اشاره مىکند که با پبوستن محلات جدید به اصفهان شهر از روم و قسطنطیه آن زمان هم بزرگتر بوده است. پیترودولاواله سه محله بزرگ اصفهان را چنین مىشناساند.
… یکى از آنها تبریز نو نام دارد که سکنهاش را آن عدهاى از اهالى تبریز که به اصفهان کوچ کردهاند تشکیل مىدهند محله دیگر به نام جلفاست که سکنه آن را مهاجرین جلفا تشکیل دادهاند و همه آنها ارمنى، مسیحى و پروتمند هستند… در سومین محله زرتشتیان ساکنند.
پیترودولاواله دلیل کوچ ارمنیان به جلفا را این دانسته است که آنان در اطراف مرزهاى ترکان عثمانى در خظر تجاوز و اسارت بودهاند و به همین دلیل به اطراف پایتخت ایران کوچانیده شدهاند تا در امنیت به سر برند و مورد تهدید عثمانیان واقع نشوند.
کلیساهایى که در جلفا ساخته شده است از آثار جالب و با ارزش تاریخى است. البته کلیساهاى زیادى در این شهر امروى قرار دارد که قدیمىترین آنها عبارتند از: 1 – کلیساهاى کوپ( یعقوب مقدس) 2 – کلیساى گیورک 3 – کلیساى مریم 4 – کلیساى بیت خهم یا بیت الحم 5 – کلیساى وانک
1 – کلیساهاکوپ یا یعقوب مقدس قدیمترین کلیساى جلفاست. این کلیسا بنا به مندرجات کتیبهاى که بر در آن موجود است در سال 1606-7 میلادى، برابر با 1014 هجرى قمرى ساخته شده است. کلیساهاکوپ در گوشه صحن کلیساى مریم واقع در محله میدان بزرگ قرار دارد.
2 – کلیساى گیورگ که به کلیساى غریب نیز شهرت دارد، در محله میدان کوچک جلفا واقع است. این کلیسا پس از کلیساهاکوپ از دیگر کلیساهاى جلفا قدیمتر است در این کلیسا باستانى سنگهایى نگهدارى مىشود که پیش از آن در بناى عمارت اوچ کلیساى ایروان بوده است. اوچ کلیسا در همان زمان از بین رفته بوده است. کاشیکارى بالاى سر در کلیساى گیورک صحنهاى از زندگانى حضرت مسیح )ع( را نشان مىدهد و در آن کتیبهاى هست که سال ساخت بناى کلیسا را 1168 ارمنى برابر با 1719 میلادى و 1131 هجرى قمرى بیان مىکند.
3 – کلیساى مریم نیز از کلیساهاى باستانى جلفاى اصفهان است. سازنده این کلیسا همان طور که پیش از این گفته شد بازرگانى ثروتمند به نام خواجه آودیک بود که نام دقیق او به ارمنى خواجه اوتیک باباکیان بوده این کلیسا در آغاز به کلیساى آودیک شهرت داشته و به منظور گسترده کردن کلیساى کوچکها کوپ ساخت شده است. خواجه آودیک در سال 1639 میلادى برابر با 1048 هجرى قمرى در گذشته و در کلیساى مریم – عبادتگاهى که خود ساخته – مدفون است. این مرد مسیحى علاوه بر ساختن این کلیسا در تکمیل بناى کلیساهاى دیگر نیز مشارکت داشته است. پیترودولااله درباره خواجه آودیک چنین اظهار نظر کرده است:
… به اندازهاى با تقوى است که مىتوان گفت و مسیحیت شرقى است. او با وجودى که داراى فرزندان متعددى است. دارایى خود بیش از آنکه صرف مخارج خانه کند براى بناى کلیساها و تزئینات آنها از قبیل چراغ و قندیل هاى زرین و سیمین و تابلوها و تصاویر گرانبها خرج مى کند.
4 – کلیساى بیت خهم یا بیت اللحم نیز نزدیک کلیساى مریم است و در محله بزرگ قرار دارد این کلیسا نیز به وسیله بازرگانى مسیحى به نام خواجه پطرس و یا خواجخ بیدروس ولى جانیان که در سال 1649 میلادى در گذشته و در همان کلیسا مدفون است ساخته شده. تاریخ ساختمان کلیساى بیت خهم بر اساس کتیبهاى که بر سردر جنوبى آن موجود است 1077 ارمنى است. این سال با 1036 هجرى قمرى و 1627-8 میلادى برابر است. معمارى زیباى این کلیسا تزییناتى از طلاکارى و نقوشى از زندگانى حضرت مسیح (ع) را در بردارد.
5 – کلیساى وانک زیباترین کلیساى جلفاست که در محل کلیسایى قدیمتر ساخته شده. این کلیسا که به زبان ارمنى آمنا پرکیچ به معنى منجى یا نجات دهنده خوانده مىشود به نام کلیساى ((سن سور)) نیز شهرت دارد.
معمارى کلیساى وانک شیوهاى ایرانى دارد و همانند مساجد ایرانى داراى گنبد است. البته درون کلیسا به سبک کلیساهاى وانک و نقاشیها و آب طلاکاریهاى آن شیوه ایرانى است. تابلوهایى که بر اساس مندرجات کتاب مقدس از زندگى حضرت مسیح در این کلیسا موجود است سبکى اروپایى و عمدتاً ایتالیایى دارند. کتیبههاى درون کلیسا به خط ارمنى طلایى بر زمینه لاجوردى است. بر سر در شمالى کلیسا صحنهاى از مراسم تدفین حضرت مسیح(ع) نقاشى شده است. برج ناقوس کلیسا در سال 1113 هجرى قمرى برابر با 1701 میلادى ساخته شده در برابر در ورودى قرار دارد.
در سال 1905 میلادى برابر با 1322 هجرى قمرى در شمال کلیساى وانک ساختمان بنا نهاده شد که داراى چند سالن است و به محل موزه کلیسا اختصاص داده شد. تابلوهاى نقاشى که از سوى کشورهاى اروپایى به کلیسا تقدیم شده در این موزه نگدارى مىشود. از جمله اشیا موزهاى دیگر که در موزه کلیسا موجود است تعدادى کتاب خطى ارمنى و نیز نخستین کتاب چاپ شده در زمان صفویه را مىتوان به شمار آورد.
از جمله نقاطى باستانى دیگر جلفا قبرستان ارامنه است که در جنوب جلفا در دامنه کوه صفه قرار دارد. از آغاز اقامت ارامنه در جلفا تاکنون، هنوز انان مردگان خویش را در همین گورستان دفن مىکنند. قبور بسیارى از سفیران و بازرگانان مشهور اروپایى که در اصفهان در گذشتهاند هنوز در این گورستان همراه با کتیبه هایى که نام و شغل آنها را مىنمایانند موجود است.
سرستون هاى کاخ ساسانى اصفهان
از آثار دوره ساسانى در اصفهان، دو سر ستون به دست آمده که هر دو داراى نقوش برجسته مىباشد. محل پیدایش و تاریخ کشف این دو سر ستون نامعلوم است. یکى از آنها که داراى شکستگى، در کاخ چهلستون و دیگرى در موزه ایران باستان نگهدارى مىشود. سرستون موجود در موزه ایران باستان در تهران به شرح زیر معرفى شده است: یکى از دو سرستون سنگى اصفهان، نظیر سرستونهاى بیستون، متعلق به اواخر زمان ساسانى که در هفت حوض عمارت تیمورى اصفهان به دست آمده است.
صاحب کتابهاى آثار ملى اصفهان، تاریخ پیدایش این اثر را، سال 1330 خورشیدى و محل کشف آن را تالا تیمورى ذکر مىکند.
مستر هرتسفلد، در کنفرانس خود در سالن معارف، در اردیبهشت 1306 شمسى، از این دو سر ستون اسم برده که در هشتاد سال قبل در اصفهان وجود داشته و حلیه اثرى از آنها نیست. این دو ستون در مقابل درب خورشید ( در حرامسرا ) سال گذشته 1306، از زیر خاک و آوار میدان بیرون آمد و به نظر مىرسد که اصل آنها متعلق به عمارت سلطنتى شهر جى بوده است که آنجا منتقل شده.
نوشتههاى بالا، بخصوص نوشته جناب در مورد مذکور مبهم و تاریک است. معلوم نیست آیا خود او ناظر این ماجرا بوده و یا از کسى شنیده است. بنابراین بر اساس نوشتههاى شاردن، ممکن است او حدس زده باشد که این ستونها، باید در میدان نقش جهان پیدا شده باشد. جناب مى نویسد : این دو سر ستون سنگى، با نقش او رمزدا و غیره، حالیه جلو عمارت تیمورى در چهار حوض مى باشد
هرتسفلد، خود این دو سر ستون را ندید و بر اساس گراوورى که در کتاب فلاندن و کست دیده از آن یاد کرده است. معلوم نیست که در چه زمانى، این دو سر ستون ناپدید شده و یا دوباره به دلایلى زیر آوار رفتهاند. شاردن در سفرنامه خود از دو سر ستون که از تخت جمشید آورده و مقابل سردرحرمسرا قرار دادهاند یاد مىکند. از همینجا این تفکر سرچشمه گرفته که سر ستونهاى مذکور همانهایى هستند که شاردن از آنها نام برده است. این امر از شاردن بعید مىنماید. او که تخت جمشید را از نزدیک دیده و از آن تصاویرى تهیه کرده بود، چگونه ممکن بود سر ستون ساسانى را از سرستون هخامنشى تخت جمشید تشخیص نداده باشد؟ بنابراین کشف این دو سر ستون در مقابل تالار تیمورى اگر در همان محل پیدا شده باشد غیر از سرستونهاى هخامنشى مورد نظر شاردن است. بنابراین جایگاه پیدا شدن سرستون ها و زمان کشف آنها روشن نیست.
به طور یقین، این سر ستونها مربوط به اصفهان و حوالى میدان نقش جهان است. زیرا شکستگى دو سر ستون و نقشهاى زایل شده آنها، ارزش آن را نداشت که از نقطهاى دو دست همچون کرمانشاه به این محل انتقال داده شده باشد.
توصیف سرستون ها
سرستون موزه ایران باستان
سرستون موزه ایران باستان ،با زیرنویس سرستون طاق بستان کرمانشاه معرفى شده بود؛ که بعد از تذکر نگارنده و دیدن دفاتر ثبت اثر در موزه، زیرنویس مزبور برداشته شد. در دتفر موزه، این اثر بدین گونه ثبت شده است: »سرستون ساسانى، شماره ثبت 608، شماره موزه 2608، سرستون سنگى منقوش به نقش برجسته گل رز، در داخل لوزىهاى خوشه گندمى که بالاى آن سوراخى شبیه هاون است، طول 59، عرض 75، محل اکتشاف اصفهان، تاریخ اکتشاف نامعلوم، سنگ سفید رنگ، با کف مسطح.
این سر ستون چهار ضلعى، مانند هرمى با قاعده مربع معکوس است که ارتفاع آن 62 سانتیمتر مىباشد. قطر ستونى که بروى شالى آن قرار گرفته، 50 سانتیمتر و سطح بالایى یا قسمت مربع شکل آن 77*77 سانتیمتر مىباشد. سرستون، شامل سه قسمت است: قسمت اول که مانند شالى ستون تراشیده شده و نقشهاى زیگزاگى دارد. شاید هدف نمایاندن نقش امواج آب بوده است. قسمت دوم یا میانى که اضلاع هرمى شکل سرستون را تشکیل مىدهد. در یک سطح آن نقش نیم تنه شاهنشاه ساسانى وجود دارد. ارتفاع نقش، 43 سانتیمتر مىباشد. تاج این نقش شبیه تاج خسرو پرویز در نقش برجسته طاق بستان است. تاج او در طاق بستان، تاج کنگره دارى است که در میان کنگرهها هلال ماه و. در قسمت بالاى آن هلال دیگرى وجود دارد که قرص خورشید را در میان گرفته و در وسط دو بال جاى دارد. در سکههاى خسروپرویز، به جاى هلال ماه یک ستاره قرار دارد . در نقش سرستونها فقط دو بال و هلال ماه و قرص خورشید قابل مشاهده و بقیه نقش زایل شده است. دور سرشاه، هاله نور نقش شده، مانند مجلس شکار گراز در طاق بستان که شاه در قایقى ایستاده و هالهاى گرد سر او را فراگرفته، همچنین در طاق بستان اسب سوارى که زره به تن دارد، به
نظر مىرسد هالهاى دور سر او را نیز فرا گرفته نقش شده است. این نقشها را نیز مربوط به خسرو پرویز دانسته اند.
از پشت سرشاه، چهار نوار مواج دیده مىشود. در مقابل صورت و پشت سر شاه، دو گل شکفته شده قرار دارد. گل پشت سرشاه سالمتر باقى مانده و در روبروى او فقط دو گلبرگ از گل بر جا مانده است. شاهنشاه چند رشته مروارید بر گردن داشته که چند دانه آن در سمت راست شانه دیده مىشود و بقیه از میان رفته، همچنین سه رشته مروارید در قسمت کمر دیده مىشود که احتمالاً به کمر بند تعلق داشته است. بقیه نقش را به طور کامل از میان برده اند.
نقش آناهیتا:
این نقش در ضلع دیگر سرستون قرار دارد و به صورت نیم تنه است )تصویر 331) ارتفاع آن 40 سانتیمتر و لباس پرچینى بر تن دارد .کمربندى چینهاى لباس او را مرتب کرده است. شنلى بر روى دوش انداخته که تا بازدوان او را پوشانده، سپس از پشت سرآویخته شده، احتمالاً این شنل از جلو با سگک جواهر نشان نگهداشته مىشده، آثار گردنبندى بر گردن او دیده مىشود که داراى سه آویز است. موها به نظر مىرسد به سبک آرایش زنان ساسانى با روبانى در بالاى سر جمع شده و به صورت گوى در آمده )تصویر 332) گرداگرد سر او هالهاى قرار گرفته که دو دایره تودرتو است.
آناهیتا دست راست خود را، که حلقه را گرفته، بالا آورده و گویى مىخواهد حلقه را به شاه تقدیم کند. دو روبان مواج که به آن بسته شده به طرف بالا در حال حرکت و دست چپ بر روى سینه قرار گرفته و شاید چیزى در دست خود داشته است.
در قسمت پایین لباس او، حاشیهاى با گلهاى پنج برگ دیده مىشود. این نقش بسیار آسیب دیده و جزئیات بیشترى از آن مستفاد نمىشود. دو طرف دیگر یعنى حد فاصل بین نقش شاه و آناهیتا، در دو طرف ستون، نقشهاى گل گندمى که در بین هرلوزى گل شکفته شدهاى – احتمالاً گل سرخ ایرانى – است دیده مى شود.
این سرستون در قسمت بالا، داراى حاشیهاى است که دور تا دور نقوش را زینت مىدهد و 12 سانتیمتر پهنا دارد. موضوع آن پیچش گلى است که در دوران اسلامى به نام پیچش اسلیمى یا اسلامى مشهود شد این یکى از دلایلى است که سابقه این نقوش را، که در دوران اسلامى بر کاشیکارىها نقش بسته شد تا دوران ساسانى به پیش مىبرد.
در قسمت بالاى سرستون، حفرهاى به قطر 32 و عمق 22 سانتیمتر مىباشد که در وسط سرستون قرار نگرفته و به نظر مىرسد در دوران بعد به آن اضافه شده است.
سرستونى که در چهلستون اصفهان نگهدارى مى شود
این سرستون مدتها در گوشهاى از باغ چهلستون افتاده بود و بعد از محوطه استاندارى اصفهان سر در آورد. دوباره به چهلستون بازگرداندهشد و این بار در گوشهاى افتاده بود و به عنوان صندلى بازدیدکنندگان مورد استفاده قرار مىگرفت تا اینکه بعد از پیگیرى مستمر نگارنده به یکى از ایوانهاى شرقى باغ چهلستون انتقال یافت و در آنجا نهاده شداین سرستون از سنگ سفید است که شکستگى بزرگى دارد.
ابعاد آن سرستون هرمى شکل از سه قسمت تشکیل شده و ارتفاع مجموعه سه قسمت، 68 سانتیمتر است. نخستیم قسمت که بر روى ستون مىنشیند، شالى گردى است که قطر آن 50 سانتیمتر مىباشد این شالى 15 سانتیمتر عرض دارد و نقش آن به شکل مارپیچى است این نقش در ایران سابقهاى کهن دارد و بر روى مفرغهاى لرستان و اشیا مارلیک نیز دیده مىشود. ظاهراً یک سمبل مذهبى در این نقش مدنظر بوده و شاید تصورى از نقش آب یا رودخانه اى در حال حرکت باشد.
در قسمت پایین این حاشیه یک قسمت برجسته و بدون نقش وجود دارد. همچنین یک سوراخ در میان آن است که به نظر مىرسد براى قرار گرفتن در گودى، که در ستون ایجاد مىشد بدین شکل ساخته شده، بنابراین این برآمدگى در درون سرستون جاى مى گرفت و گودى وسط نیز با زایدهاى که در ستون ایجاد مىکردند، قفل و بست مىشد و سبب پایدارى بیشتر سرستون بر روى ستون مى گردید. نمونه تهران، فاقد این برجستگى در زیر حاشیه مى باشد.
نقش سمت راست یا نقش شاهنشاه
یکى از نقشهاى چهارگانه سرستون را، نیم تنه شاهنشاه به ارتفاع 42 سانتیمتر، به خود اختصاص داده است صورت این نقش را زایل کردهاند اما فرم موها که بر روى شانه ریخته، قابل تشخیص مىباشد که نقش آرایش همیشگى موهاى شاهان ساسانى را مجسم م ىکرده است.
تاج که قسمت پایین آن از میان رفته و تنها از آن دو بال گشوده که در میان آن هلال ماه قرص خورشید را در میان گرفته دیده مىشود. دور سر شاه که از روبه رو نقش شده هالهاى با سه خط نشان داده شده و او دست راست خود را بلند کرده ولى دست را از مچ نابود کرده اند.
لباس شاه، زربفت و دست چپ در حالى که دستبند مرصعى آن را زینت مىداده بر روى قبضه شمشیر جواهر نشان نهاده شده است. سه رشته مروارید، گردن شاه را زینت مىداده و سه رشته مروارید دیگر، بر لبه یقه لباس دوخته شده و یقه مروارید دوزى به صورت چپ به راست و اریب است.
چهار نوار مواج از پشت سرشاه نقش شده است. پایین نیم تنه یک حاشیه گل دیده مى شود. نمونه اى از این نوع گل را در نقش برجسته طاق بستان، طاق بزرگ، در بالاى سرشاه سوار بر اسب حجارى کرده ند. دو غنچه گل، روبرو و پشت سرشاه دیده مىشود که با شاخهاى به دو درخت یا بوته که در دو ضلع دیگر سرستون قرار گرفتهاند، متصل مى باشد. این گلها با نمونه سرستون تهران متفاوت هستند.
پس شخصیت مزبور بر اساس فرم تاج، همان شخصیت تجسم یافته سرستون موزه ایران باستان یعنى خسرو پرویز مى باشد.
نقش سمت چپ یا نقش آناهیتا
قسمتى که نقش اناهیتا را بر خود جاى داده، شکسته شده و صورت نقش را از میان بردهاند ولى قسمتى از موهاى او که بر شانه ریخته و هالهاى که بر گرد سر او قرار دارد، هنوز دیده مىش.د. هاله دور سر او عبارت است از دو دایره تو در تو که نقشى از زبانههاى آتش بر خود دارد. این هاله در نمونه سر ستون موزه ایران باستان و نمونههاى طاق بستان و هیچ نقش برجسته شناخته شده دوره ساسانى تا کنون دیده نشده است و در واقع منجصر به فرد است.
نیم تنه، پیراهن پرچینى بر تن دارد که با کمربندى بسته شده است. دنباله کمربند به صورت دو آویز دیده مىشود. لباس، داراى یقه گردى است که از زیر گردبند او نمایان شده و همچنین با مروارید تزئین شده مرواریدها به صورت سه ردیفى در کنار هم بر روى پیراهن دوخته شده است. گردنبندى برگردن آناهیتا دیده مىشود که داراى سه آویز مىباشد.
دست راست که حلقهاى را نگاه داشته، به طرف بالا بلند شده و گویا مىخواهد حلقهاى که با دو روبان مواج تزئین شده به شاهنشاه اهدا کند. پایین نیم تنه، مانند نقش شاهنشاه داراى حاشیهاى از گلها است.
دو ضلع دیگر سرستون شامل نقش دو درخت یا دو بوته عجیب با غنچهها و گلهاى خاصى است که در هم پیچیده و نقش بدیعى به وجود آوردهاند. شبیه این بوته یا درخت در نقشهاى طاق بستان نیز وجود دارد. شاید این نقش، جنبه آیینى و مذهبى داشته باشد. اهمیت درخت در آیین ایران باستان و جنبه تقدس آن، روشن است، احترامى که تا امروزه نیز باقى مانده و نمایانگر آن دخیل بستن بر درخت و توسل به آن است. درختان زیادى در سرتاسر ایران وجود دارد که مورد احترام مىباشند و بریدن آنها را گناهى بزرگ مىدانند. از این دو بوته مذکور دو شاخه برآمده یکى روبرو و دیگرى پشت سر شاه که گلى شگفتانگیز را به شاه تقدیم مىدارد. نیمى از گل پشت سر شاه شکسته است.
قسمت سوم شامل یک حاشیه به عرض 11 سانتیمتر مىباشد. این حاشیه، پیچش گیاهى را مجسم مى سازد که داراى گلهاى زیبایى در هر دایره ؛ و مانند کمربندى سرستون را احاطه کرده است.
تفاوت بین سرستون چهلستون و نمونه موزه ایران باستان
1) ابعاد:نمونه موزه بزرگتر از نمونه چهلستون است.
2) جنس:نوع سنگ نمونه موزه، شبیه به مرمر ولى نمونه چهلستون از نوعى سنگ سفید است.
3) نقش شاهنشاه: تاج نمونه موزه، کشیدهتر و بزرگتر است. همچنین گل هایى که روبرو و پشت سرشاه قرار گرفته، در هر دو نمونه متفاوت است. نمونه موزه، دو گل شکفته شده شبیه گل رز است ولى نمونه چهلستون، دو غنچه نیم باز با شکلى عجیب مىباشد که از دو بوته که در دو طرف ستون نقش شده است روییدهاند.
4) نقش آناهیتا:در نمونه چهلستون، هاله همراه با شعلههاى آتش، بر گرد سرآناهیتا قرار دارد. در نمونه موزه، فقط هالهاى دور سر او را فراگرفته است. لباس نمونه اصفهان، مروارید دوزى و نمونه موزه، فاقد آن است.
5) تزئین قسمت دایرهاى سرستون یا شالى:در نمونه موزه، این حاشیه 12 سانتیمتر و داراى نقش زیگزاگى است و در نمونه چهلستون، این قسمت، داراى دو بخش است: یکى نقش مارپیچ و دیگر، قسمت بدون تزئین و نقش. ولى گویا هدف هر دو، تجسمى از نقش آب و رودخانه جارى باشد که با توجه به آناهیتا و ارتباط این ایزد با آب مفهوم مىیابد.
6) حاشیه قسمت چهارگوش سرستون:در نمونه موزه، شکل پیچک، حجارى شده که شامل برگها و شاخههاى در هم پیچیده است. در نمونه چهلستون، این پیچک داراى گلهاى پنج پرنیز مىباشد و از نظر فرم با نمونه موزه تفاوت هایى دارد.
7) قسمتهاى دیگر سرستون که ما بین شاهنشاه و آناهیتا قرار دارد:در نمونه موزه، هر دو طرف، داراى نقش لوزىهاى برگ گندمى است که در میان آنها گلهاى شکفته شدهاى قرار دارند. در نمونه چهلستون در هر دو طرف، دو درخت با شاخههاى پیچیده و در هم باغنچهها و گلهاى شکفته شده، دیده مىشوند. همانطور که دیدیم، دو شاخه از آنها برآمده است که گلى را در پشت سرشاه و روبروى او بر خود دارند.
نتیجه:
با نتایجى که بر اساس بررسىهاى دو سرستون انجام گرفت، مىتوان دریافت که سرستون چهلستون از ظرافت بیشترى برخوردار است. با تفاوت هایى که بین دو سرستون وجود دارد، باید گفت که آنها جفت نیستند و شاید به یک بناى واحد تعلق نداشتهاند ؛ و یا در دو قسمت از یک بنا، شامل ایوان و تالار، مورد استفاده قرار گرفته باشند، انتساب آن به خسرو پرویز و زمان او، اگر بر اساس نقوش طاق بستان مورد مقایسه قرار گیرد – مانعى ندارد. ممکن است برخى تفاوت تاج نقشها با تاج خسرو پرویز در سکههاى او خرده بگیرند، که آنها یکسان نیستند. زیرا در نقش سر ستونها، همانطور که دیدیم، قرص خورشید به جاى ستاره، در میان هلال جاى گرفته است. مىتوان با قاطعیت گفت که پادشاهان ساسانى فقط از یک تاج استفاده مىکردهاند؟ و یا اینکه خسرو پرویز از یک تاج استفاده مىکرده است؟ این سوالى است که نقش برجسته هاى دیگر به آن پاسخ می دهند.
سابقه استفاده از تاجهاى گوناگون به سابقه روزگار هخامنشیان مىرسد. چنانکه تاج داریوش اول، در نقش برحسته بیستون، با نقوش تخت جمشید و آرانگاه او در نقش رستم متفاوت است. با توجه به کتیبههاى آنها به شخصیت نقوش پى مىبریم و متوجه مىشویم که همگى آنها داریوش هستند. بنابراین با توجه با شخصیت خسرو دوم، که در مرود تجملات و تنوعطلبىهاى دربار او، کتابهاى تاریخى توصیفات فراوانى کردهاند، آیا امکان ندارد که وى نیز از تاجهاى مختلفى استفاده کرده است؟ آیا تاجهاى پادشاهان پیش از او در خزانه، بدون استفاده مىماندند؟
در تمام کتب تاریخى و جغرافیایى که به توصیف طاق بستان پرداختهاند، نقشهاى طاق بزرگ را به خسرو پرویز نسبت دادهاند، و مىبینیم تاکنون اتفاق نیفتاده که نقشى از دوره ساسانى در افوه، به شاه دیگرى از این سلسله منسوب کرده باشند. به عنوان مثال، هیچگاه مردم، نقش سرآب بهرام نورآباد را به شاپور و یا دیگر شاهان ساسانى نسبت ندادند ؛ و امروزه بر اساس نقش تاج اثر، به شخصیت او، که بهرام دوم است، پى مىبریم یا نقش بهرام در سر مشهد که پیش از خوانند کتیبه بهرام دوم، مردم به نقش مزبور، نقش بهرام مىگفتند.
شاید بعضى از نقشها به پهلوان افسانهاى مانند رستم منسوب شده باشد ولى اشتباهى در نامگذارى پادشاهان ساسانى پدید نیامده است. نمونه دیگر، غاز شاپور است که از دیرباز به غار و مجسمه شاپور معروف بود. شباعت موضوع و نقش سر ستونها، با نقش تاجگیرى خسرو پرویز در طاق بستان غیر قابل انکار است، حتى فرم ایستادن و ترکیب نقشها در نتیجه موضوع نقش سرستونها، تاجگدارى خسرو پرویز مىباشد.
این سرستونها طورى طراحى شدهاند که نقش شاه و آناهیتا در راس ستون، در برابر یکدیگر قرار مىگرفتند. اگر آنها بر اساس نقش خسرو پرویز در طاق بستان و یا نقش تاجگیرى منسوب به اردشیر دوم در همانجا، دقت کنیم، شاید بتوانیم سرستون سومى را نیز مجسم کنیم که با مقش ایزدمهر با شخصیت دیگرى آراسته بوده و در سمت چپ شاه قرار مىگرفته است. بنابراین شاه در وسط، آناهیتا، سمت راست و ایزدمهر یا اهورامزدا، سمت چپ بر بالاى سر ستون قرار مىگرفتند. تا پیدا شدن سرستونهاى دیگرى در اصفهان و یا کرمانشاه یا شهرهاى دیگر باید به همان ترکیب دو نقش شاه و آناهیتا بسنده کرد.
شباهت این سرستونها با سرستونهاى کرمانشاه بعضى از محققان از جمله هرتسفلد را به این اشتباه انداخته که آنها را سرستونهاى کرمانشاه بنامند و معتقدند که آنها از آنجا به اصفهان آورده شدهاند. ولى چگونه و در چه زمانى؟ ستونها با نقشهاى زایل شده چه اهمیتى داشتهاند که از جاى دروى به اصفهان آورده شوند؟ غیر از آنکه ابعاد و جزئیات آنها )کرمانشاه و اصفهان( نیز کاملاً با یکدیگر متفاوت مىباشد.
»به گمان هرتسفلد، این سه جفت سرستون (کرمانشاه و اصفهان) به جلو خان بنایى تعلق داشته که داراى سه طاق بوده است و این سرستونها طورى قرار داده شده بودند که نقش شاهنشاه در سمت چپ و نقش آناهیتا در جانب راست واقع مىشده است. در نتیجه از جفت شده دو به دو تصاویر، سه مجلس کامل به وجود مىآمده است. البته این عقیده هرتسفلد زمانى صادق است که قبول کنیم سرستون هایى که فلاندن دیده، از هر نظر، با سرستون هاى موجود در طاق وسان یکى بوده است. در حالى که هیچگونه وجه تشابه ابعادى بین سرستونهاى اصفهان و بیستون دیده نمى شود.
بنابراین همانطور که گفته شد بدون هیچ تردیدى ستونهاى یاد شده به بنایى در اصفهان تعلق داشتهاند که احتمالاً جایى در نزدیکى میدان نقش جهان بوده است، یعنى منطقهاى از جى باستان ؛ و شاید زمانى که کاخهاى صفوى پى ریزى مىشدند، آنها به دست آمدهاند و دوباره در زمان کوتاهى بعد از فلاندن به دلایلى که نمىدانیم سر از دل خاک در آوردند و یا در گوشهاى از نظرها مستورماندند تا سال 1306 که وجود آنها گزارش شده است.
مورخان، از روزگار خسرو پرویز و ساختن کاخ هایى در اصفهان خبر مىدهند نخستین خانهاى که در جى ساخته شد، خانه مطیار بود که به دستور خسرو پرویز براى او احداث گردید. فرمان ساخت یک کاخ دیگر در اصفهان به خسرو پرویز نسبت داده شده که براى معشوقه اصفهانى خود که »شکر« لقب داشته در میان باغى ساخته است و کاخ در محله سنبلستان بوده و به آن کاه چلمان مىگفتند. زمین این باغ، در زمان صاحب کتاب جغرافیاى اصفهان (1294 هجرى ) به صورت گورستانى در امده بود که نقبهاى هولناک آن تا زمان نویسنده مذکرو باقى بوده است. آنهایى که به آن راه یافتند، خبر دادند که هر چهارصد، پانصد قدم که رفتهاند، چهارطاقى پیدا شده که به چهار سمت راه داشته است. محلهاى در جایگاه آن قصر به وجود آمد که به نام در قصر معروف مىباشد. جابرى انصارى معتقد است که کاخ خسرو پرویز در آنجا قرار داشته است. او دیوارها کاروانسرایى را که بر روى قصر، در زمان صفوى ساخته شده، مربوط به قصر مذکور مىداند.
شایددیدن این ستونها که در زمانهاى دور، خارج از خاک و در معرض دید همگان قرار داشته این تصور را به وجود آورده ، که خسرو پرویز و معشوقه اش را بر روى ستونها حجارى کرده اند و این داستان را بر اساس آن ساخته اند. شاید هم اندکى حقیقت در این افسانه ها وجود داشته باشد. شکستن و زایل کردن نقشها، حاکى از این مطلب است که زمانى طولانى، سر ستونها در جایگاه اصلى قرار داشته اند و سپس بعد از ویرانى بنا به زیر خاک رفته اند.
آندره گدار، این ستونها را مربوط به چهار طاقى هایى مى داند که آتش مقدس را پوشش مى داده است. ولى تا کنون از تزئینات آتشکده با مجسمه و نقاشى هاى انسانى، خبرى نداده اند ؛ پس نمىتوان نسبت به این نظریه، اظهار عقیده اى کرد. شاید خسرو دوم که در بدو سلطنت، با مشکلاتى روبرو گردید جریان منازعه او با بهرام چوبینه و فرار او از پایتخت سلطنت خود را موهبتى الهى مىدانسته که از طرف اهورامزدا یا مهر و آناهیتا به اتو اعطا شده است. از این رو، رویداد را به صورت نقش برجسته، تجسم بخشیده و در استان هاى مهم، بناهایى به یادبود آن ساخته است.
در این نقش برجسته ها با هال هاى که بر گرد سرخسرو دوم حجارى شده خود را در حد یک قدیس مجسم کرده است. احتمالاً این تاثیر اقامت او در روم بوده است. زیرا در ایران تنها ایزدان و اهورامزدار را با چنین هالهاى تجسم مى بخشیدند، اما در روم شرقى که این سمبل را از ایران باستان اقتباس کرده بودند. هاله نور را براى پادشاهان خود نیز به کار مى بردند. تصویرى از یوستى نیانوس و همسرش ملکه تئود را، در کلیساى سن ویتاله راونا( 547 م) موجود است که آنها با هال هاى از نور درگرد سر خود ترسیم شده اند بنابراین مى بینیم که چگونه این سنت مذهبى ایرانیان باستان به اروپا رفته و دوباره به شکلى دیگر در ایرانیان ساسانى تجلى مىکند. تاکنون هیچ کدام از نقش برجسته هاى شاهان ساسانى یا هاله نور، به جز نقوش مذکور دیده نشده است. خسرو پرویز تحت تاثیر رومیان قرار مى گیرد ؛ همسر مسیحى اختیار مىکند ؛ بخشش هاى او نسبت به کلیسا مشهود است. چندین عبادتگاه به نام سن سرجیوس، که او را در جنگ یارى کرده بود، ساخت و خارجى از زر به کلیساى سرجیوپولیس (Sergio polis) در سوریه عطار کرد. بنابراین شخصیت خود بین و خرافه پرستى همچون خسرو پرویز که به موجب روایات،
360 غیبگو، جادوگر، منجم، در دربار او حضور داشتند. باید خود را چنین تجسم بخشد و در ردیف ایزدان قرار دهد.